فال حافظ شب یلدا
شب یلدا مهمان داشتیم اقوام خانم مهمان ما بودند پدر خانم و مادر خانم برادر خانم و خلاصه هر کسی که به خانم ربط داشت خانه ما بود.
برای شیرین زبانی بلند گفتم شب یلدا بدون
راستش یکم خجالت کشیدم فکر کردم عجب حرفی زدم الان باید فال بگیرمو شعر رو بخوانم، با این سواد نیم بند هم هفت هشتا غلط حداقل خرابکاری خواهد بود، خواستم سریع جمش کنم، ولی.
آقا عجب جوگیرین این مهمان های ما ول کن نیستن هر چی میگم اونا فقط از حافظ و
هر کاری کردم نتونستم از زیر بار فال حافظ فرار کنم، رفتم و دیوان رو آوردم، یه عالمه خاک روش نشسته بود، خاک رو با پیرهنم سریع پاک کردم کسی نبینه، اخه قبلش گفته بودم من هر شب حافظ میخونم، خلاصه وسط اتاق نشستمو گفتم که همه نیت کنند تا شروع به فال گرفتن کنم، با هزار تعارف یک فال رو به نیت همه گرفتم، یه صفحه باز کردم از دیوان، همش کلمات عربی بود، با بدبختی سعی کردم یه جمله بخوانم، نشد که نشد که نشد، ابروم رفت سرخ و سفید شدمو هی تته پته کردم، همه کلی خندیدند و هر کی گفت بده من بحونم بلدم، منم ناچار و بدون چاره کتاب رو دادم به نفر بعدی، آقا چشتون روز بد نبینه هر کی تو مهمونی بود یه بار شعر رو گرفت تا بخونه، آخرشم یه نفر پیدا نشد که یه بیت رو حداقل درست بخونه.
همین موقه بود که مادر خاننم با دیس انار اومد و گفت شب یلدا بدون انار نمیشه. همه از اول تا آخر مجلس شروع با تایید کردندو هر کدوم از مجالس انار خورون خوشون صدها جمله گفتن.
واقعا شب یلدا بدون انار نمیشه.